معنی سرپرست یک موسسه دینی

فارسی به عربی

موسسه

معهد، موسسه

فرهنگ فارسی هوشیار

موسسه

موسسه در فارسی مونث موسس: بنگاه (اسم) مونث موسس: تاسیس شده بنیاد نهاده، بنگاه سازمان اداره جمع: موسسات.


سرپرست

(صفت) آنکه عهده دار و مواظبت و نگهداری شخص شی ء یا موسسه ای باشد رئیس، کسی که از ظرف دولت دسته ای از ایلات و عشایر را اداره کند، بزرگ مهتر سرور، پرستار سروری.


دینی

(صفت) منسوب به دین مربوط به دین، مرد دین متدین دانای دینی (مرزباننامه) .

لغت نامه دهخدا

دینی

دینی. (ص نسبی) منسوب به دین و آیین. مربوط به دین. || دیندار. مرد متدین. دینور:
گفت دینی را که این دینار بود
کاین فژاگن موش را پروار بود.
رودکی.
وگر گفت دینی همه بسته گفت
بماند همه پاسخ اندر نهفت.
فردوسی.
چه دینی چه اهریمن بت پرست
ز مرگند بر سر نهاده دو دست.
فردوسی.
دل دینی از دیو بی بیم کرد
مه آسمان را بدو نیم کرد.
اسدی.
عامه بر من تهمت دینی و فضلی می نهند
بر سرم فضل من آورد اینهمه شور و چلب.
ناصرخسرو.
کجا کان خسرو دینیش خوانند
گهی پرویز و گه کسریش خوانند.
نظامی.
- مرد دینی، مرد متدین. مرد دیندار. زاهد پارسا:
مرد دینی رفت و آوردش کنند
چون همی مهمان درِ من خواست کند.
رودکی.
یکی مرد دینی بر آن کوه بود
که از کار گیتی بی اندوه بود.
فردوسی.
زبر دست شد مردم زیر دست
بکین مرد دینی بزین برنشست.
فردوسی.
|| روحانی. مذهبی. آیینی:
آن فلسفه ست و این سخن دینی
این شکر است و فلسفه هپیون است.
ناصرخسرو.

دینی. (اِخ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 146 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).


سرپرست

سرپرست. [س َ پ َ رَ] (نف مرکب، اِ مرکب) مهماندار. (آنندراج). || خادم و خدمتکار. (برهان) (غیاث). || بیماردار و پرستار بیمار ومواظب مریض از دوا و غذا. (انجمن آرا):
بدستوری سرپرستان سه روز
مر او را بخوردن نیم دلفروز.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 1959).
|| مراقب. مواظب.

کلمات بیگانه به فارسی

موسسه

بنیاد - نهاد - سازمان

فارسی به ایتالیایی

موسسه

istituto

azienda

فارسی به آلمانی

موسسه

Einrichtung (f), Gründung (f)

معادل ابجد

سرپرست یک موسسه دینی

1197

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری